تو همانی که توانی بکشانی دل مارا به جهانی که دلم میخواهد من همانم که به جز عشق ندانم نتوانم بسپارم به کسی دل چون دلم میخواهد که تو هم دردی و درمان و من این درد که جان میخرم و تاب ندارم که سپارم به نگارم دل بی صبر و قرارم بی قرارم من چه عشقی به تو دارم تاخیر نکن حکم بده حاکم احساس تا موی تو و دست من و شانه مهیاست سازی بزن و سوز دل خسته دوا کن گیسوی تو پیچیده ترین معضل دنیاست تاخیر نکن حکم بده حاکم احساس تا موی تو و دست من و شانه مهیاست سازی بزن و سوز دل خسته دوا کن گیسوی تو پیچیده ترین معضل دنیاست تو همانی که توانی بکشانی دل مارا به جهانی که دلم میخواهد من همانم که به جز عشق ندانم نتوانم بسپارم به کسی دل چون دلم میخواهد که تو هم دردی و درمان و من این درد که جان میخرم و تاب ندارم که سپارم به نگارم دل بی صبر و قرارم بی قرارم من چه عشقی به تو دارم تاخیر نکن حکم بده حاکم احساس تا موی تو و دست من و شانه مهیاست سازی بزن و سوز دل خسته دوا کن گیسوی تو پیچیده ترین معضل دنیاست تاخیر نکن حکم بده حاکم احساس تا موی تو و دست من و شانه مهیاست سازی بزن و سوز دل خسته دوا کن گیسوی تو پیچیده ترین معضل دنیاست
1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.
2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.
3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.